انتشارات صاد | به قلم ناهید حسن‌پور بخوانید؛

زندگی حضرت ابوالفضل (ع) در آینه روایت‌های کوتاه

انتشارات صاد | به قلم ناهید حسن‌پور بخوانید؛

زندگی حضرت ابوالفضل (ع) در آینه روایت‌های کوتاه

کتاب کفیل نوشته ناهید حسن‌پور؛ زندگی حضرت ابوالفضل (ع) در آینه روایت‌های کوتاه به زندگی یکی از شجاع‌ترین مردان تاریخ اسلام می‌پردازد.

زندگی حضرت ابوالفضل (ع) در آینه روایت‌های کوتاه

به گزارش روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی، کتاب کفیل توسط ناهید حسن‌پور نوشته شده و توسط انتشارات صاد به چاپ رسیده است. این کتاب از زندگی مردی می‌گوید که افسانه نیست؛ پدرش علی (ع) نام داشت و بردن همین نام، کافی است تا بدانیم او از نسل چه کسی است. کفیل، از پهلوانی می‌گوید که پهلوانان عالم، به نام او اقتدا می‌کنند و شهدا به حالش حسرت می‌خورند. کفیل، از معنای حقیقی غیرت می‌گوید؛ از قامت جوانمردی، از چشم‌هایی که آب را شرمندهٔ نجابت خود کرد و از قهرمان نهر علقمه؛ عباس‌بن‌علی (ع). 

کفیل، از برادر زینب (س) می‌گوید و از برادر حسین (ع)؛ عَلَم‌دار بزرگ ولیّ‌عصر، یکّه‌امیر سپه کربلا. کفیل افسانه نیست. گوشه‌هایی از زندگی جوانمردی است که مثل یک عَلَم، هیچ‌وقت بر زمین نماند و مانند پدرش، اسدالله‌الغالب خواندش تا حیدری دیگر در میدان تکرار شود و بعد هم حیدرها. این کتاب اثری گرانبها برای تمام جوانان مسلمان است.

بخشی از کتاب کفیل
باغ سرسبز و پردرختی بود. خودم را آنجا دیدم. آب‌های روان جاری بود و میوه‌های فراوان، بر سر درخت‌ها. ماه و ستاره‌ها در آسمان می‌درخشیدند. چشم به آن‌ها دوخته بودم. به یاد خدا بودم و عظمت خلقتش؛ چطور آسمان بدون ستون قرار گرفته و... غرق در افکار خودم بودم که ماه به روی زمین فرود آمد و در دامن من نشست. نگاهی به خودم کردم. ستارهٔ درخشان دیگری را هم دیدم. همه‌جا نورانی شد. حیرت‌زده بودم و سردرگم که صدایی را شنیدم:

«فاطمه... فاطمه...»

کسی آنجا نبود؛ اما بازهم صدایم زدند:

«فاطمه، مژده باد بر تو! مژده باد بر سه ستارهٔ درخشان و یک ماه فروزان! پدرِ فرزندانت، سیّد و سرور انسان‌هاست بعد از پیامبر (ص).» 

حرف‌های فاطمه بود برای مادرش، از خوابی که شب گذشته دیده بود.

***

نشست کنار همسر و دخترش، سر صحبت را باز کرد:

«فاطمه خواستگار دارد. بزرگ مردان عرب، یدالله، اسدالله، عبدالله... امیرالمؤمنین (ع). آیا دخترمان را شایستهٔ او می‌دانی؟»

نام امیرالمؤمنین (ع)، فاطمه را برد تا بهشت؛ خودش در عرش به‌سر می‌برد؛ اما نگاهش به زمین بود. حزام به همسرش گفت:

«خانهٔ علی (ع)، خانهٔ وحی و نبوت است؛ خانهٔ علم و ادب و حکمت. فاطمه باید خادمهٔ اهل‌بیت علی (ع) باشد. اگر دخترمان را لایق این خانه می‌دانی، درخواستشان را بپذیرم.»

فاطمه هنوز سرش پایین بود و منتظر جواب مادر. 

_ دخترم خوب تربیت شده است. إن‌شاءالله سعادتمند بشود و برای خدمت به علی (ع)، صالح باشد.

مادر که قبول کرد، سرش را بالا آورد؛ اما حرفی نزد. با سکوتش رضایت داد به ازدواج با علی (ع).

2024-06-10

تعداد بازدید: 106
ایران
آیکون توانخواهان

T

T